سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نطفه

 

منم که با تمام وجود صدایت کردم ولی تو رفتی بر پله ای با لاتر از پله من حاضر شدی و به

 

من دهن کجی کردی ومن تا به امروز به مترسکی با دو دست آویزان به سویت تبدیل شدم کم

 کم به اوج نقطه اش می رسد سویدای دلم وبه اغاز تشنگی اش می خواهم بمانم پیشت

می خواهم بمانی پیشم اگر چه تا تمام عمر هم با دو دست آویزان به تمنای تو بنشینم چه

 لذتی دارد طرد کردن تو ، از تو انکار واز من اصرار

بچه که بودم تو گرگ می شدی و چشم می گذاشتی ومن قایم می شدم به دنبالم آهسته

می آمدی تا  من به مقصد برسم ولی حالا تو یک پله بالاتر از من ایستادی و به من ... می

خواهم به دنبالت آهسته بیایم تا تو به مقصد برسی 

 


نوشته شده در یکشنبه 89/7/25ساعت 2:37 عصر توسط عارفه نظرات ( ) |

به مادرم گفتم دیگر تمام شد

همیشه پیش از آن  که فکر کنی اتفا ق می افتد

بر چارچوب در تمام قد ایستاده بود

مرگ با تمام هیبتش .

 

(دوقطعه اول از دیوان فروغ می باشد)


نوشته شده در یکشنبه 89/7/25ساعت 2:30 عصر توسط عارفه نظرات ( ) |


Design By : Pichak